سپید، رنگی که در کودکی زیستهایم
به مناسبت نمایشگاه خط«کوروش قاضیمراد
سپید، رنگی که در کودکی زیستهایم
نمایشگاهی از یادبود رفتههای دور و قابهای سادهای از یک خیال
شاید وقتی در سالهایی از قرن دهم، در قزوین و اصفهان و هرات و خراسان، «میرعماد الحسنی قزوینی» داشت خط نستعلیق مینوشت و در فکر این بود تا نستعلیق را عروس خطوط کند، آن سالهایی که آوازهاش تا دربار گورکانیان هند و پادشاهان عثمانی رفته بود یا آن وقتهایی که در اصفهان بود و صفویه در اوج قدرت و شکوه به سر میبرد و شبهایی که شاه شمعدان به دست بالای سر او میایستاد تا وی مشق خط نماید، یا حتی شاگردانش را که تعلیم میداد –البته شاید نمیدانست اغلب خوشنویسان پس از میر تا به امروز، از روی آثار به جا مانده از او مشق کردهاند و بهنوعی شاگرد او محسوب میشوند- و تمام روزها و شبهایی که تا سال ٩٩٤ خورشیدی خوشنویسی کرد و بهتر اگر بگویم شاهکار مینوشت و شعور و حس زیباییشناسیاش به حد اعلا رسیده بود و پایههای خطاطیاش را محکم بنا میگذاشت، فکرش را نمیکرد که خوشنویسی ایران با تمام فرازوفرودهایش تا امروز بیاید و با رعایت همان اصول و ساختار بیبدیل این رسمالخط، گاهی حتی آنقدر تغییر کند. خط شکسته هم همینطور. کسی آن موقعها نمیدانست که روزی از «دل شکسته»، «سریر» بیرون میآید.
در میان هنرمندانی که به کار خوشنویسی و خطاطی مشغولند چند تایی هستند که میتوان گفت جریانساز شدهاند. «کوروش قاضیمراد» یکی از آنهاست. او خطاطی است که فرم و فضا را وارد خط فارسی کرده است. آثارش تلفیقی است نوآورانه از خط و نقش و رنگ و فرم و حس. حرکات آزادانه دست و قلمو برای نوشتن چیزی؛ که بیشتر دیدنی است، تا خواندنی.
او با نگاهی نقاشانه خوش مینویسد و بهتر بگویم کلمات را روی کاغذ میرقصاند. آدم را به یاد یک استاد ذن در چین میاندازد، وقتی چشمهایش را بسته و با قلموی دمِ گربهاش تحریر میکند و درحال مراقبه است یا میشود گفت تابلوهایش تصویرگندمزاران در بادند. او مینویسد و حروف را در هم پیچوتاب میدهد، انگار شاخههای درختان بید در هوایی طوفانی. آنجایی که رنگها را لابهلای خطها آورده، درست شبیه «سبز قبا»یی شده که روی درخت تبریزی نشسته است. خلاصهاش میشود: شعری که میتوان دید.
آثار «کوروش قاضیمراد» خلاقانهاند. دور بیحاصلی از تسلسل و تکرار قدما نیست. میتوان اطمینان داشت او آثار قدیمیان را به دقت مطالعه کرده و امکانات مورد استفادهاش را از آنها وام گرفته. آنگاه با نگاهی امروزین دست به تغییراتی معقول زده است. او هنوز هم گاهی به روش اساتید خود خوشنویسی میکند. این بدان معناست که دارای عشق و احترام نسبت به پیشینیان است، ولی باعث نمیشود جسورانه پایش را از محدودههای تعریف شده فراتر نگذارد. اما همانطور که گفته شد، این جسارت همراه با نوعی شعور حاصل از درک و هضم صحیح آموختههای گذشتگان و از طرفی ابزار معاصر و هنر اکنونی است. همین ویژگی به همراه میزان مهارت و توانایی تکنیکی او است که باعث میشود در آثارش تلفیق دیروز و امروز را به بهترین و زیباترین شکل دید. هر چند خود او معتقد است هنوز تا خوب بودن راه زیادی در پیش است.
دوران آغاز جوانی
او ٤٨ساله است و از ١٨سالگی مشغول خوشنویسی بوده. اما اینطور که خودش میگوید از همان سالها ذهن بازیگوشش او را ترغیب به انجام کارهای جدید میکرده. «سالها خوشنویسی کلاسیک انجام میدادم. نستعلیق و شکسته که شکسته برایم جذاتتر بود. ولی همان موقعها هم خوشنویسی صرف راضیام نمیکرد. همیشه موقع نوشتن کارهایی میکردم که استادم میگفت نباید این کار را بکنم! ولی آرام و قرار نداشتم. آن وقتها «نقاشیخط» را دنبال میکردم اما آن را بهعنوان یک عنصر بیگانه میدیدم. دلم میخواست در فرم خوشنویسی اتفاقات جدیدی ایجاد کنم.» شاید بتوان گفت شروع تغییرات دلخواه او از وقتی بود که برای گذراندن دوره سربازی وارد حوزه هنری شد. آنجا به دلیل تسط بر نرمافزارهای گرافیکی وارد بخش گرافیک شد. «گرافیک راه جدیدی در زندگیام باز کرد. اما خوشنویسی را رها نکردم. در کار گرافیکم بیشتر از خط استفاده میکردم. یعنی عنصر اصلی کار من شده بود خط. کار با نرمافزار مرتبط با علم روز دنیا بود و من مجبور بودم بین مدرنیته و کار سنتی خوشنویسی که میکردم، ارتباطی برقرار کنم، برای اینکه در حوزه رقابت و کار باقی بمانم. در کارم موفق بودم و آثارم مورد توجه قرار میگرفت تا جایی که مدیر هنری روزنامه «نشاط» شدم و بعد از آن چند روزنامه دیگر. روزنامه مرا وارد دنیای حرفهایتری کرد. بازخورد آثارم را بین مردم میدیدم. کمکم دست من برای کارکردن قویتر شد و شروع به تجربه شیوههای مختلف کردم. منهای خط، گرافیک نقش مهمی برایم داشته.»
تولد «سریر»
اینها مقدمهای پیرامون ابداع خط «سریر» توسط «کوروش قاضیمراد» بود. اما اینکه بعد آن چه روندی توسط او طی شد، جالب و خواندنی است: « ظرفیت خط فارسی زیاد است اما گاهی به اشتباه خودمان را پشت یکسری از آثار گذشتگان پنهان کردهایم و میگوییم هرگز نباید خوشنویسی دست بخورد، چون قدما گفتهاند. با احترام به همه صحبتهایی که قدیمیان کردهاند، اگر قرار بود خطی که ابداع کردند، تغییری نکند، ما الان این همه تنوع خط از قدیم نداشتیم. خیلی برایم جالب بود بدانم فصل مشترک کشورهایی که خط کار میکنند، چیست. چینیها، ژاپنیها، ایرانیها، کشورهای با زبان لاتین و.. . دیدم که باید راجع به اینها اطلاعاتی داشته باشم. برای مثال در سفری که به چین داشتم با یک خوشنویس آشنا شدم و خوشنویسی را تا حدی از او یاد گرفتم. وقتی برگشتم نمایشگاهی برگزار کردم که همه آثارم با قلموهای چینی بود اما به زبان فارسی. برای این کارها مجبور بودم آنقدر طراحی کنم تا بفهمم حروف فارسی چطور با قلموهای چینی نوشته میشوند. برداشتم در طراحی این خطوط خیلی حسی و آزاد بود. بعد از آن احساس کردم هنوز کافی نیست. باید خوشنویسی حروف لاتین را هم یاد میگرفتم. خط گوتیک را نزد آقای «کرمی» کار کردم. آنجا بود که این جرقه در ذهنم خورد که میشود برای نوشتن خط از زاویهای برعکس زاویه خوشنویسی برای قلمو استفاده کرد. وقتی خطاطی کردم دیدم با این روش خطوط نازک پهن و خطوط پهن نازک شدند. بعد از آن شروع به طراحی الف تا ی کردم. این کار ٧سال طول کشید تا خط «سریر» کامل شد. این را باید بگویم که از ابتدا هدفم تولید چیزی نبود. هدفم این بود که خطی مختص به خودم داشته باشم. بعدها دوستان ازجمله آقای «کلهرنیا» پیشنهاد رونمایی از این خط را دادند، به همین دلیل در یکسال آخر شروع به درست کردن این خط به شکلی قابل عرضه کردم. این را هم بگویم که من دورهای به یادگیری خطوط قدما مشغول بودم. آنها جوری خط مینوشتند که بعضی از این خطوط و حروف به همدیگر متصل میشدند. خط شکسته زمانی آمد که تندنویسی شروع شد. در تندنویسی اتفاقی که میافتد این است که بعضی حروف به هم میچسبند که البته اینها فرمهای خوبی را به لحاظ شکلی ایجاد میکنند، برای همین خواندن این نوع خط برای ما سخت است. خیلی دلم میخواست خط آنها را رمزگشایی کنم و کلیدهایش را پیدا کردم. با یادگیری رموز آن خط، کلیدها را به «سریر» اضافه کردم و در قالبی افتاد که قابل عرضه شد، چون پایه و اساس «سریر» شکسته است و شکسته پشتوانه پرقدرتی دارد، به نظر من «سریر» میتواند جای خودش را باز کند. این خط تا حدودی جدا از خوشنویسی است. آثار بسیار حسی هستند. «سریر» از الف یا ی و همه دو حرفیها و سه حرفیها طراحی شده و کلید دارند. وقتی کلیدش را داشته باشید میتوانید آنها را به راحتی بخوانید.»
تالار آینه
پا به نمایشگاه که میگذارید، حجم عظیمی از نور و سفیدی شما را دربرمیگیرد. روی هر دیوار سفید گالری آینه است یا بهتر بگویم، دیوارها پر از حروفی آینهای هستند. «یاد رای روشنش در خاطرم یک شب گذشت/ از بن هر موی من سر زد هزاران آفتاب» این را با خط سریر نوشته، روی آینه انداخته و آن را بریده است. با این کار آثاری خلق کرده که تا قبل از آن هیچ جای دیگر ندیدهاید. نور که میخورد به تابلوها، هزار تکه میشود و روی زمین میریزد. خرده نورهای روی زمین اثری دیگر را ایجاد کردهاند. انگار روی زمین هم تابلوها را چیده باشند.
«من خیلی به گذشتهام فکر میکنم و خاطراتم را مرور میکنم. کودکی خوبی داشتم. خانه مادربزرگم پر از پاکی و تمیزی و سفیدی بود. اینها و چیدمانهای سادهای که در آن خانه بود، از بچگی در ذهن من مانده است، به علاوه گچکاری و آینهکاریهایی که آن وقتها میدیدم. رنگ سفید دیوارها و پارچههای روی مبل. من چند سالی هست که مادربزرگهایم را از دست دادهام، اما همیشه در ذهنم بود که چقدر خوب میشد اگر برداشتی از کودکیام را وارد کارهایم کنم. چیزهایی که دیدهام. حس صادقانهای که در بچگی بوده و وقتی بزرگی شدی در خودت نمیبینی، برای همین تصمیم گرفتم آنها را به تصویر بکشم، همان المانها را استفاده کنم اما با دید امروزی و به همه اینها جنس مدرن بپوشانم. میخواهم بگویم امروز هم میشود از همان آینه قدیمی استفاده کرد ولی با فرم مدرن. این را هم دوست دارم بگویم که اصولا رابطهام با آینه خیلی خوب است. وقتی به آینه نگاه میکنم، گذشته را میبینم که از جلوی چشمم رد میشود.»
همراه ناهمواریها
پایان دیدار از نمایشگاه و گفتوگو با «کوروش قاضیمراد» با حرفهایی از جنس سپاسگزاری همراه بود. او میگفت وقتی تا جایی کار میکنی که بعد از آن وارد اجتماع میشوی، اینکه مردم با کارهای تو چه ارتباطی برقرار میکنند مهم است. اینکه مردم کار تو را دوست دارند. وقتی خانه کسی میروی و میبینی اثر تو روی دیوارشان است. «دیگر آرام و قرار ندارم، انگار خدا دنیا را به من داده. بزرگترین افتخار برایم همین است.» در حرفهایش از حمایتهای بیدریغ و مهربانانه همسرش هم گفت و اینکه آرامشی که در زندگیاش دارد چقدر در موفقیتش موثر بوده. «ناهمواریهای این مسیر زیاد است. اگر همراه خوبی نداشته باشید، سختیهای راه بیشتر میشود.»
میزبان خاطرات هنرمند
«خیال سپید، نمایش رویایی است، ساده و بیقضاوت. به یاد یادهای دور و به نام نامهای دور.» این نمایشگاه در «خانه نگار١٤» برپا شده.
بناي «خانه نگار ١٤» در سال ١٣٤٨ به سفارش دكتر «عبدالحسين انتخابي» با كاربري «كلينيك و آپارتمان شخصي» توسط گروه مهندسين مشاور «نماينده بنياد فرانك لويد رأيت در ايران» طراحي و با نظارت مهندس «نظام عامري» احداث ميشود. درسال ١٣٨٤ نگارخانه «خارك» به مديريت «علي رئيس شقاقي» افتتاح میشود. اين ساختمان در سال ١٣٩٥توسط آقاي «اصغر توسلي» تهيهكننده و كارگردان تلويزيون و سينما خريداري و پس از بازسازي با نظارت و طراحي آقاي «اميرعباس كاشف» در مهرماه ١٣٩٦ «خانه نگار ١٤» متولد میشود و «نگارخانه چهارده» به مديريت «مسعود نادر» آغاز به كار ميكند.
برای دیدن این نمایشگاه به آدرس خیابان انقلاب، خیابان خارگ، پلاک ١٤ مراجعه فرمایید.
دیدگاهتان را بنویسید